سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دوست آفتاب زندگی

بعضی وقت ها،

وقتی خوب نیستی و احساس می کنی تو زندگی خورد شدی،

به آخر خط رسیدی

و افسرده ای

از دست عالم و آدم شاکی هستی

گیر کردی

چه کار باید بکنی؟ گریه و زاری؟

نه!

حتی با احساس غم، حماقت، تنهایی و غمگینی، گناه، ترس، حقارت و همه ی احساسهای بد،

یادت باشه

یکی نگرانته

به نظر اون تو بی نظیری

بزرگی

خیلی زیبایی و پتانسیل داری 

و دوستت داره

اون در قلبت رو می زنه و می خواد وارد زندگیت بشه

با تکرار این دعا اونو به خونه ی قلبمون دعوت کنیم:

خدا جون همچون خورشید گرمم کن...  


ارسال شده در توسط شادی

چندین سال پیش مردی روزنامه صبح را به دست می گیرد و در حیرت و ترس شروع به خواندن آگهی درگذشت خود می کند. روزنامه ها به اشتباه مرگ او را گزارش کرده بودند. این مرد همچون همه ی انسانهایی که مایل به دانستن حرف مردم پس از مرگشان هستند شروع به خواندن مطلبی تحت عنوان (سلطان دینامیت) می کند. او با مشاهده ی این مطلب که او را سوداگر مرگ نامیده اند یکه می خورد و بر خود می لرزد. او مخترع دینامیت بود و از راه فروش آن برای ساخت سلاحهای مخرب ثروت سرشاری به دست آورده بود اما از خواندن آن مطلب شدیدا تحت تاثیر قرار گرفته بود. آیا او به راستی می خواست که تحت عنوان سوداگر مرگ زبانزد مردم دنیا باشد؟ درست در همان لحظه بود که نیرویی عظیم تر از نیروی مخرب دینامیت سراپای وجودش را فرا گرفت از آن لحظه به بعد او همه ی ثروت و توان خود را وقف خدمتگزاران صلح در جامعه انسانی نمود. این مرد امروز نه به عنوان سوداگر مرگ که به عنوان بنیانگذار جایزه صلح جهانی ((آلفرد نوبل)) مشهور است.

زندگی یه سفره

من اون مسافری میشم که در هر قدمم،

خاطره ای خوش به جا بمونه...


ارسال شده در توسط شادی

گروهی از دانشمندان 5 میمون را بالای قفسی قرار دادند در وسط قفس یک نردبان و بالای نردبان موز گذاشتند. هر زمان که میمونی بالای نردبان می رفت دانشمندان بر روی سایر میمون ها آب سرد می پاشیدند. پس از مدتی هر وقت که میمونی بالای نردبان می رفت سایرین او را کتک می زدند چون عمل او را باعث ریخته شدن آب بر سرشان می پنداشتند. بعد از مدتی دیگر هیچ میمونی علی رغم وسوسه که داشت جرئت بالا رفتن از نردبان را به خود نمی داد. دانشمندان تصمیم گرفتند که یکی از میمون ها را جایگزین کنند. اولین کاری که این میمون جدید انجام داد این بود که بالای نردبان برود که بلافاصله توسط سایرین مورد ضرب و شتم قرار گرفت. پس از چند بار کتک خوردن میمون جدید با اینکه نمی دانست چرا اما یاد گرفت که بالای نردبان نرود.

میمون دومی جایگزین گردید و همان اتفاق تکرار شد. سومین میمون هم جایگزین شد و دوباره همان اتفاق تکرار گردید. به همین ترتیب چهارمین و پنجمین میمون نیز عوض شدند. آن چیزی که باقی مانده بود گروهی متشکل از 5 میمون بود که با این کار هیچ گاه آب سردی بر روی آنها پاشیده نشده بود میمونی را که بالای نردبان می رفت کتک می زدند. اگر امکان داشت که از میمون ها بپرسند که چرا میمونی که بالای نردبان می رود را کتک می زنند جواب آنها این بود: ((من نمی دانم، این اتفاقی است که اطرافمان می افتد.))

این جواب به نظر شما آشنا نمی آید؟؟؟ 

 


ارسال شده در توسط شادی

در انبار کالایی کارگر بی سوادی کار می کرد. او موظف بود کالاهای داخل هر گونی را شمارش کرده و در صورت صحیح بودن تعداد روی گونی بنویسد: all correct. چون این کارگر بی سواد بود و طرز نوشتن این کلمه را بلد نبود بنابراین با استفاده از صدای اول کلمه ها علامتی روی گونی ها می گذاشت، به جای all  از o و به جای correct از k استفاده می کرد و روی گونی ها می نوشت ok. استفاده از کلمه ی ok به تدریج همه گیر شد و امروزه مردم در سراسر دنیا این اصطلاح را به خوبی می شناسند و به کار می برند. ما هم می توانیم استفاده از کلمه ها و اصطلاح های شاد و مثبت را گسترش دهیم.

استفاده از یک عبارت مثبت یعنی هدیه دادن انرژی مثبت به اطرافیانمان.  


ارسال شده در توسط شادی

در و دیوار دنیا رنگی است، رنگ عشق.

خدا جهان را رنگ کرده است، رنگ عشق.

و این رنگ تازه است و هرگز خشک نخواهد شد.

از هر طرفی که بگذری لباست به گوشه ای خواهد خورد و رنگی خواهد شد، اما کاش چندان هم محتاط نباشی.

 شاد باش و بی پروا بگذر که خدا کسی را بیشتر دوست دارد که لباسش رنگی تر است.

رنگی خدا باش که رنگ خدا زیباترین رنگ هاست...


ارسال شده در توسط شادی